بعضی وقتا افکارت حمله میکنن بهت تک تک اتفاقای خوب و بد زندگیت میاد جلو چشت خواستن هایی که داشتن نشد کارا وحرف های ادما که مثل تیری زهراگین خورده وسط مغزت فکر کردن بهشون عادی شده ولی هنوز جای زخمشون هست اتفاقایی که میتونست نیوفته ولی افتاد و اینجاست که دیگه هیچی حالتو خوب نمیکنه. حس میکنم افسردگی گرفتم چرا این روزای مزخرف تموم نمیشه هیچوقت فکرشو نمیکردم دلم برای نفس کشیدن تویه هوای شهر تنگ بشه برای دیدارهای دوستانه برای دورهمی های ساده و برای زندگی
درباره این سایت